گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

بیست و یک مردادماه هزار و چهارصد و سه

يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۱۶ ب.ظ

شاید هیچکس اصلا نفهمه این چندماه برای من چه تجربه ای بود و چطور گذشت اما خودم که میدونم...چندماه تنها زندگی کردن و درس خوندن...تنهایی درس خوندن و خراب شدن کولر،خراب شدن یخچال،پیدا کردن تعمیرکار،آشپزی،تمیزکاری،خرید،و هزارتا کار ریز و درشت یک زندگی....

خودم که میدونم بعد زدن دکمه ی ۱۲ ساعت کرنومتر،بری ناهار فردا رو درست کنی،طالبی های یخچال رو آب بگیری(!)،آشغالا رو ببری بذاری داخل کوچه،ظرفا رو بشوری،دوش بگیری،خریدایی که اسنپ آورده رو سر و سامون بدی و هزارتا استرس هم همزمان تو دلت باشه یعنی چی...

زندگی انگار مثل یک دایره میچرخه اما هر دور سخت تر...همون زندگی دوران کنکور،همون زندگی دوران درس خوندن برای دستیاری اما این بار تنها...بدون حضور سادات عزیزم که خوشمزه ترین غذاهای دنیا رو برام درست کنه و من تنها دغدغه ام درس خوندن باشه...

۰۳/۰۵/۲۱
life around me