گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

این یکی دو هفته از استرس امتحان پره ارتقا فلج شده بودم و درس نخواندم.امتحان رضایت بخش نبود اما برای اولین بار در جمع بزرگی از بزرگ ترین آدم های رشته ام مقاله ارائه دادم و سخت گیرترین استادم تحسینم کرد.مثل همیشه در کنار هر تلخی دلیلی برای خوشحالی پیدا کردم...

این چند هفته نقطه عطفی در زندگی ام بود...فکر میکنم فیلد فوق تخصصی مورد علاقه ام را پیدا کرده ام و از هر لحظه عمل های جراحی اش لذت میبرم و تمام تلاشم را میکنم نظر استاد را جلب کنم ...دست گذاشته ام روی سنگین ترین فیلد و به مازوخیسم خودم ایمان پیدا کرده ام...

هزارتا کار انجام نداده دارم اما دیروز رفتم نمایشگاه کتاب و طبق پیشبینی قبلی ام جوگیر شدم و کلی کتاب خریدم...احتمالا کتابدونی را دوباره راه بیندازم...دل خودم برایش تنگ شده...

ته این حرف های بی هدفِ از هر وَری میرسم به اینجا که از محیط بیمارستان و آدم های خودشیفته اش خسته ام...دلم معاشرت با آدم هایی هایی را میخواهد که هیچ از این چهاردیواری سیاه خبر ندارند...از اتفاقاتش و دردسرها و نامردی آدم هایش...

۳۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۴۸
life around me

دفاع پروپوزال؟

Done!

حالا با خیال راحت نشسته ام روی صندلی سالن کنفرانس و دوست دارم به مقاله هایی که ارائه میشوند گوش ندهم...اخیرا عمل های جذابی انجام دادم و بابت هرکدام از خوشی تا صبح پلک نزدم...دیروز که وسط سالن اتاق عمل دنبال کارهای مریض ها میدویدم و از بحث با رزیدنت بیهوشی سر تاخیر در بیهوش کردن مریض عصبانی بودم استادم یقه ام را چسبید،نشاندم روی تخت گوشه سالن و نصیحتم کرد...مثل هزاربار قبل...گفت تا کی میخوای دنبال عمل تروما باشی؟تا کی میخوای گرافی شکستگی ساقی که عمل کردی را برام بفرستی و ذوق کنی؟چرا گوش نمیکنی؟چرا بزرگ فکر نمیکنی؟چرا به ده سال بعد فکر نمیکنی؟چرا فیلدت را انتخاب نمیکنی؟گفت از اساتید اینجا بزرگتر کجا میخواهی پیدا کنی که هرچه بلد باشن را سخاوتمندانه در اختیارت بذارن؟

گفت فیلدت را انتخاب کن دختر چموش(!)و از همین الان اسپشیالیزه کار کن...به حرفش فکر میکنم...زیاد...از این به بعد در کنار هزار دغدغه دیگر یک دغدغه جدید هم پیدا کرده ام...

 

پ.ن یک:پارگی روتاتورکاف عمل کردم...انجام این عمل در بیمارستان ما روتین رزیدنت های سال سه هست و اینکه استاد به من برای انجامش اعتماد کرد سال سه ها را عصبانی کرده.

پ.ن:بعد از عید و رفتن سال چهارها و چیف شدن سال سه ها جو به هم ریخته...عملا هر روز تا دیروقت بیمارستانیم و آف شدن با معنای قبلیش اصلا تعریف نشده و خب باعث شده وقت درس خواندن نداشته باشیم.

پ.ن:کامنت های پست قبلی زیاد شد و فعلا وقت رسیدگی نداشتم...به زودی جواب میدم.

۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۴۸
life around me