گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

چهار خردادماه هزار و چهارصد و سه

جمعه, ۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۰۴ ب.ظ

یک.گربه هه همیشه ی خدا دم در کتابخونه ی بیمارستانه

طوری که اگه نباشه همه نگرانش میشن...

آقای کتابدار گفت این تا الان دوتا شکم زاییده و من هربار که میبینم شکمش قلمبه ست و یهو یه روز میاد لاغر شده میفهمم بچه داره،دنبالش میکنم بچه هاشو پیدا میکنم براشون غذا میبرم واسه همین میاد اینجا

 

دو.سانتی متر به سانتی متر کتابخونه گلدون گل هایی هست که آقای کتابدار خودش کاشته و با سلیقه در جاهای درست گذاشته

 

سه.آقای کتابدار چندبار در طول روز چای زیره(که مورد علاقه ی دخترش هست)رو درست میکنه،هروقت دم کشید یه زنگوله رو به صدا در میاره که یعنی چای دمه هرکی خواست بریزه.

 

چهار.آقای کتابدار اگر چند روز نری کتابخونه متوجه میشه و میپرسه چندوقت نبودی؟چیزی که نشده؟

 

آقای کتابدار مورد علاقه مه

۰۳/۰۳/۰۴
life around me