گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

نوزدهم فروردین ماه ۱۴۰۱

جمعه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۴۳ ب.ظ

با تمام قوا در حال درس خواندنم و از این کار لذت میبرم...ارتوپدی شده تمام زندگیم و تک تک جزئیات مرتبط با این رشته هیجان زده ام میکنه...مثل حیوانی وحشی که به دنبال خون بو میکشه،دنبال عمل تروما بو میکشم که عمل کنم...

کشیک ۴۸ساعته بودم و فردا سایت درمانگاهم.روزهای طاقت فرسای کاری کم کم تمام میشن و زندگی وارد مرحله جدیدی میشه که بهمون فرصت دیدن روز بیرون بیمارستان را میده...که بعد از ظهر لش کنم روی مبل خانه قشنگم و چرتی بزنم...حالا زیاد غذا میخورم و وزن اضافه میکنم...اما خب یک چیزی انگار در من مرده...لابد یک چیزی مُرده که امروز تو کانالم نوشتم:

«یه چیزی که اخیرا در مورد خودم متوجه شدم سردی و بی تفاوتیم نسبت به آدم های اطرافمه و بی میلی به نزدیک شدن به آدم ها و دوری از دست های دوستی هست که به سمتم میاد ...طوری که دیگه نمیتونم با آدم ها رابطه عمیق یا همدلی داشته باشم...چشم انتظار شروع هیچ رابطه دوستی نیستم و از آدم ها هیچ توقعی ندارم...این چیزیه که بابتش خوشحال نیستم...حتی پارسال با اونهمه بدبختی من کلی رابطه صمیمی تر تو محیط بیمارستان داشتم مثلا با اینترن های ارتوپدی یا پرسنل ولی امسال خیلی ساکت میرم اورژانس،کارم رو انجام میدم و ساکت برمیگردم پاویون...نه صحبتی،نه هیچی...حتی صحبت کردنم که همیشه با آدمها از سر شوق و دلگرمی و با احوال پرسی های پر انرژی بود جای خودش رو داده یه یک سلام کمرنگ با صورت ماسکه و همین...این تغییرات منو میترسونه...»

 

۰۱/۰۱/۱۹
life around me

نظرات  (۱۴)

سلام دکتر گلسا، چه خوشحال شدم اومدم دیدم اینجا به روز شده و خوشحال تر شدم که کامنتدونی بازه :) نمی‌دونم من رو یادتون هست یا نه اما از زمان استاژریتون دنبالتون میکنم و واسم ناراحت کننده میشه وقتی اینجا کم هستین :))

ممکن هست تدبیر دیگه ای جز عکس پروفایل برای احراز هویت جهت عضویت تو کانالتون بیاندیشید؟ :"))

پاسخ:
سلام عزیزم ممنون از لطفت...خوشحالم کردی با این پیامت:)

ببین کانال یه پلتفرم خیلی پرایویت برای منه و خب انتظار دارم بچه ها درکم کنن❤️

گلساااااااااا 

اد کن مرا در کانالت :(

حق منه خواننده ی قدیمی تبعید نیس🤧

پاسخ:
تنظیمات تلگرامت را طوری دستکاری کردی که نمیتونم توی کانال عضوت کنم

سلام. خوبه که دارید به مرحله بهتری از تحصیل می رسید که میتونید توش خوشحال تر باشید و آرامش بیشتری داشته باشید. خوبه که کامتتها بازه 

پاسخ:
سلام...دقیقا بعد نوشتن این پست همه چی متشنج شد و هرشب تا ساعت ۱۲نگهمون میدارن بیمارستان...ولی خب هرچه بگذره شرایط قابل تحمل تر میشه...

سلام سلام صد تا سلام :)

این حالت هم تغییر می‌کنه و باز میشی همون گلسای پر انرژی، نگران نباش :)

 

کاش تندتند بنویسی :)

پاسخ:
سلام عزیزم:)
انشالله...

صرفن برای استفاده از کامنت‌دونی باز 

پاسخ:
:)))

امیدوارم خوب بگذرن روزات گلی ⭐🥂

پاسخ:
همینطور برای خودت:)

همکلاسی م رفت جراحی عمومی، ابان و آذر که سال یکی ها از ابزروری  در اومده بودن، و عملا سال  دوییش شروع شده بود، یه روز زنگ گفت فلانی، ویلا از کجا میگرفتی؟

خندیدم گفتم قشنگ معلومه سال دویی شروع شده، نفس هم میتونین بکشین 😂

 

 

+  فقط انصافا فشاری که سال بالایی ها به شما آوردن رو به سال یکی هاتون تحمیل نکنین 😂

پاسخ:
دقیقا:)))))))


من با روان کسی بازی نمیکنم...ولی خب ماهیت رشته های ما سخت گیری رو میطلبه...

سلام گلسا جانم

چند ساله پیگیرانه میخونمت

تو تک تک نوشته هات عشق ب کارت موج میزنه و این برای من که شروع راهم هیجان انگیزه . چقدر دوست داشتم ارشیو سالهای قبلت هم باز بود . اونهمه خاطرات پزشکی فوق العاده ... امیدوارم ی روز تصمیم بگیری دوباره باشن تو وبلاگ . راستی چنل تلگرام نداری؟ اگر آره که دوست دارم دنبال کنم نوشته هاتو .آرزوی عشق ، صبر و دل خوشی واست دارم

پاسخ:
سلام عزیزم ممنونم از همراهیت و خوشحالم از این بابت:)
شاید کم کم یکسریاشون رو باز کردم ولی فعلا وقت نمیکنم...
کانال دارم و اگر عکس پروفایل شخصی داری و privacy ‌تلگرامت رو طوری تنظیم کردی که یک غریبه بتونه توی کانالی عضوت کنه شماره ات رو برام بذار عضوت میکنم...

با اینکه حدود دو سال گذشته اما هنوز هم وقتی این صفحه رو باز می‌کنم روزهای آخر اینترنی‌ات، بدوبدوها، تلاش بی‌وقفه و کرنومترت توی ذهنم تداعی می‌شه. از اینکه داری به مرحله‌ی جدیدتری وارد می‌شی و دوره‌ی فرسایشی قبل رو پشت سر می‌ذاری خیلی برات خوشحالم و البته که همون قدر هم نسبت به چالش‌هایی که پیش روت قرار خواهد گرفت کنجکاوم:)

چه خوبه که لابه‌لای این همه مشغله این صفحه رو فراموش نمی‌کنی. همیشه خوش‌انرژی باشی:*

پاسخ:
ای خدا یادت میاد؟چه روزگاری داشتم...
ممنون گلاویژ عزیزم...ممنون:)

اینجا رو خیلی دوست دارم و قصدم اینه نگهش دارم:)

سلام

مثل یه فنری که کلی تحت فشار بوده و حالا که رها ش کردن شلِ شل شده!

خدا قوت

واقعا سال یک دستیاری طاقت فرساست. مخصوصا رشته هایی که اتاق عمل هم دارند

پاسخ:
سلام
نه هنوز فشاره هست و الان اون زمانیکه که نزدیک شده به رها شدنش...


سخت...طاقت فرسا و آسیب زننده...

سلام گلی جان

اصلا همین که اینجا صدای ما رو کلا در نطفه خفه کردی همه جوره نشون میده که تغییر کردی. نکن خب. ما که قدیمی هسیم. بمون باهامون.

پاسخ:
به به سلام سلام:)
اولا که تبریک بابت مطب...خیلی جسته گریخته خوندمت و کلی خوشحال شدم برات...ایشالله قسمت ماهم بشه:))
آقا ما غلط بکنیم شما رو دور بندازیم شما رو‌چش ما جا داری:)))

همه ادما دائما در حال تغییرن و نمیشه جلوشو گرفت هیچ ادمیم الکی تغییر نمیکنه  لابد اقتضا شرایط بوده به نظر من ادم فقط باید از تغییری بترسه که اونو از انسانیتش دور میکنه

خیلی وقته دنبالتون میکنم خیلی خوشحالم که به خواسته دلتون رسیدید 

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
همینطوره...اقتضای محیطه و من در محیط سردی کار میکنم...
ممنونم:)

سلام گلسا جان .خوبین ؟

ما خیلی وقته می خونیمتونا ما رو فراموش نکنین .

نمی دونین چقدر خوشحال میشیم وقتی به اینجا سر می زنین

 

پاسخ:
سلام آرام جان مرسی خداروشکر ...
لطف داری تو
منم از کامنتت خیلی خوشحال شدم:)

سلام گلسا خانوم (:

خوشحالم خوبی و نوشتی 🙂

پاسخ:
سلام ریحانه جان ممنون:)