گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

بیست و یکم مردادماه هزار و چهارصد

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بالاخره فرایند درست کردن اُلویه تمام شد و ظرف های غذا را گذاشتم یخچال،فلاسک‌ و وسایل مورد نیاز را جدا کردم و‌ظرف های داخل سینک را شستم و با کمردرد نشستم روی تخت...امروز آنکال بودم و هی بخاطر مریض های چرت مجبور شدم خداتومن پول را بریزم توی جیب اسنپ و بروم بیمارستان و برگردم...در این مواقع از تمام آدمهایی که تصادف میکنند یا زمین میخورند متنفر میشوم،حالا شما بیا و بگو طرف که بی تقصیر است اما بخش بی منطق مغزم دوست دارد متنفر باشد و من به حال خودش رهایش میکنم...

فردا را قرار است در دل طبیعت شب کنیم...دور از شلوغی کثیف تهران که زنده ماندن بین سیاهی دودها و صدای کر کننده ی بوق ها و ویروسی که توی دهان مان شیرجه میرود هر روز سخت تر میشود ...ناهار را من میبرم و صبحانه را بچه ها و هله هوله را هر که هرچه داشت...

هله هوله...این روزها زیاد خرید میکنم...به ازای هر درد و غم جدید یک صفر از حساب بانکی ام میکشم بیرون...طالبان هزاره های بی گناه را قتل عام میکند و من توی سبد خریدم چندتا چیپس نمکی اضافه میکنم...واکسن نمیخرند و آدمها می میرند و من از نگرانی سلامت خانواده ای که برایم مانده نان جو میخرم و توی یخچال ذخیره میکنم...زورم به سر بالا کشیدن اجاره خانه ها نمیرسد،هندوانه ی بزرگتری را سوا میکنم...کابینت ها و‌یخچالم پر شده از خوراکی هایی که اگر الان شروع کنم به خوردن شان،بعد از اتمام جنگی که انتظارش را میکشیم تمام می شوند...گاهی فکر میکنم ذخیره خوراکی خانه من از جیره ذخیره شده در سوله های این کشور بیشتر است...این کشور عزیزِ فقیرِ تیپا خورده ی رویا مُرده ی تنها و ولنگار رها شده ی طفلکی ام... 

این روزها بیشتر از قبل این شعر «گروس عبدالملکیان» را با خودم زمزمه میکنم:

"شب است

و چهره ام

بیشتر به جنگ رفته است تا به مادرم

شب است

و آنکه تاریکی را با هزار میخ

به آسمان کوبیده

انتقام چه چیز را از ما می گیرد؟"

 

۰۰/۰۵/۲۲
life around me