بیست دی ماه نود و نُه
شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۴۸ ق.ظ
توی درمانگاه نشستم...همهمه ست...شلوغی...آدمها...بیماری...بی پولی...رنج راه...جنوب تا شمال و شرق به غرب...امروز کشیک اورژانسم...میدان جنگی که گاهی دوستش دارم و گاهی دلم میخواد راه فراری ازش پیدا کنم...از چهل ساعت دویدن و بیداری...از فحش شنیدن و اعصاب خوردی...از PMS و گریه کردن در مسیر بیمارستان تا خونه...خونه...تخت خواب و بخاری روشن_این حسرت های زندگی_...زندگی...کاری که این روزها وقتش را ندارم...این روزها زندگی نمیکنم...تلاش میکنم زنده بمونم...
۹۹/۱۰/۲۰