شانزدهم دیماه هزار و چهارصد و دو
شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ب.ظ
استادم دوست داره من رتبه برتر بورد بشم که بتونن برای هیات علمی جذبم کنن و من به باد مسخره میگیرم حرفاش رو...میگم دلم از این به بعد فقط خوابیدن تو خونه ی پدری و مفت خوردن میخواد ...سر تکون میده و میگه آره جون خودت،اونم تو!
مدتیه ازم میخواد برم بیمارستان خصوصی کمکش و در ازاش دستمزدم رو میده...میرم نه چون باهاش رودربایستی دارم،که ندارم،که پر رو تر از این حرفهام و بعد چهارسال دیگه میشناسنم...میرم چون به پولش هرچقدر اندک باشه نیاز دارم...
منتظر ماشین نشستم که برم بیمارستان برای عمل دیروقت و تو فکر مورنینگ صبح هستم که گرافی های مریضایی که آخرهفته عمل کرده بودم رو اساتید تحسین کردن...دو سه روزم رو ساختن..،تا انشالله مورنینگ بعدی از روم عبور کنن!
۰۲/۱۰/۱۶