گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

۱ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

صدای "دینگ" پیامک موبایلم بود و استادم که تبریک گفته بود.در جوابش نوشتم "حالا تا نتایج بیاد ببینیم مبارک هست یا نه" و در جوابم نوشته بود"کمر رزیدنتی شکست"...امروز امتحان ارتقای رزیدنتی بود.ارتقا از یک level به level بالاتر....نُه ماه سخت و عجیب را گذراندم.نُه ماهی که هر روزش به خودم گفتم چه پوستِ کُلُفتی داری دختر!...چه جان سگی داری دختر!!

نُه ماهی که کم خوردیم،کم خوابیدیم و زیاد دویدیم...نُه ماهی که محیط و‌ شرایط و فشار سال بالاها مجبورمان کرد به کارهایی که دوست نداشتیم.به اینکه برای گرفتم اوکی عمل دست به هرکاری بزنیم از دادن نمونه ادرار به جای بیماری که ادرار نداشت تا گدایی سیگار برای رزیدنت رشته ای که باید به ما اوکی عمل میداد...شما و منِ نُه ماه قبل، از پزشکی فقط کلمه ای شنیده ایم...دوران رزیدنتی اما روی عجیبی از فرایند پزشک شدن را به من نشان داد و با سختی های عجیبی آشنایم کرد که از حوصله ی نوشتنم خارج است.باید یک روزی بنشینیم دور میز یکی از کافه های تهران و من تا خود شب قصه تعریف کنم و شما هاج و واج از تعجب با صداهای نامفهومی که از حنجره بیرون میدهید زُل بزنید توی چشمهام...

نُه ماه سختی بود و این سختی قصد تمام شدن ندارد...نُه ماهی که دنیا برای همیشه یک برادر به من بدهکار شد که از یادآوری گرمی نفس هاش وقتی بغلش میکردم،وسط کشیک،سر عمل،حین خواب یا درحال حرف زدم زدن با پرستار بخش اشکهام میریزد و توی قفسه سینه ام تیر میکشد...

امروز کشیک نیستم و از امتحان برگشتنی رفتم خرید گل و میوه و شیرینی و دراز کشیده ام وسط خانه ای که دوستش دارم ولی معلوم نیست از پس اجاره سال بعدش بر بریایم یا نه.هوا گرم است و من قدر باد کولرآبی خانه ام را میدانم.قدر هر قاچ میوه ای که میخورم،هر نفسی که میکشم،هر هزارتومنی که ته کیف پول پاره ام دارم...همین است.سختی زیاد آدم را قدر دان میکند و بی توقع!

۱۸ تیر ۰۰ ، ۱۳:۳۶
life around me