گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

خداکند که بمیرم به دیدن خورشید

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۷ ب.ظ

دیشب همسر یکی از اقوام نزدیک مون حدود سه ساعت در مورد دختر یکی دیگه از اقوام که از چند سال قبل تو فروشگاه های مختلف از شهرکتاب گرفته تا جاهای دیگه کار میکنه غیبت کرد و عقده گشایی.این مرد بزرگوار میگفتن چه معنی داره دختر از این سبک بازی ها(!!!)در بیاره و کنار مردها بپلکه و دختر باید ازدواج کنه و ال و بل...کاری به این حرف های بی اساس که تو این دوره زمونه به بچه ی چهارساله هم بگی بهت میخنده ندارم...از برخورد پدرم در مقابل این مرد انقدر لذت بردم که همچین فهم و شعوری رو برای همه ی پدرها آرزو میکنم...

پدرم گفتن من نمیفهمم چه تفاوتی بین فروشندگی با باقی شغل ها مثلا کارمندی هست؟چطور همسر شما سی سال به عنوان معلم تو مدرسه هایی کار کرد که همکار مرد هم داشت و کارش زشت نبود اما الان کار کردن یک دختر در محیط مردونه زشته؟

وقتی پدرم گفتن به نظر من این ناراحت کننده ست که دخترت رو عروس کنی و دستش همیشه برای خرجی پیش شوهرش دراز باشه وگرنه هیچ کاری عیب نیست اشک شوق تو چشمام بود حتی! (البته پدر بزرگوار داشتن خیلی ریز در مورد سه دختر این آقا صحبت میکردن که هر سه خانه دار هستن و دلیل اینکه وارد بازار کار نشدن این بود که پدرشون کار غیر اداری رو کمتر از شان دخترهاش میدید).

لطفا لطفا لطفا با هر مدرکی که دارید دنبال کار باشین...مرتبط با رشته تون کار نیست؟بزنین تو کار آزاد...یه هنر دستی یاد بگیرین و بفروشین...خودتون برای خودتون بازریابی کنین...ماهی اصلا پونصد هزارتومن در بیارین ولی لطفا یه کاری بکنین!

 

 

۹۹/۰۷/۲۸
life around me