گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

دل خوشی های صد کلمه ای...

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۵ ب.ظ

  به ترتیب سورمه ای,بنفش,ارغوانی,صورتی,قرمز,نارنجی,زرد و بالاخره آبی روشن روز...

دور دست ها کوهی و ابری و خورشیدی و ماه و گله ای ستاره...

 

اعجازی که پنجره ی پانسیون طرحی ام توی مشتش داشت و با هر بار کنار زدن پرده رنگی رو میکرد و "دلخوشی" روزهای تنهایی طرحم بود...روزهایی که بعد از یک فصل گریه کردن حسابی,چای گل محمدی دم میکردم و می ایستادم جلوی پنجره و دری به رویم باز میشد انگار به دنیایی هزار فرسنگ دورتر از جهنم گرمی که اطرافم بود...پنجره ی مشرف به طلوع آفتابی که داشتم دلخوشی تک تک روزهای طرحم بود و حالا که از خودش دورم,عکس ها و خیالش را اما توی مشتم دارم...مطمئنم هیچ پزشکی قبل و بعد از من این طور به اون قاب کوچک دلبسته نشده و شک ندارم منظره ی مشرف به اون قاب برای ابد انتظارم را میکشه...

۹۹/۰۷/۲۵
life around me