گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

درد‌ و دل

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۵۶ ب.ظ

شروع مراسم عزاداری امام حسین(ع) مقارن شد با شروع موج جدیدی از دردسر برای ما و پرسنل مراکز...شروع تلفن زدن بهورزها که خانم دکتر فلان تکیه مردم بدون ماسک بودن،فلان تکیه نذری پخش کردن،فلان تکیه حلقه ی واحد تشکیل دادن...و در اوج این خبرها اینکه موارد قطعی و مشکوکی که قرنطینه کرده بودیم توی مراسم حاضر شدن...این آخری کاسه ی آب داغی بود که روی سرم ریخته شد...
من در مقابل تک تک موارد مثبت جدید جمعیتم باید جوابگو باشم و نمیدونم چرا...اینکه من انقدر در مورد کرونا به دونه دونه ی مراجعینم آموزش میدم و در جوابم پوزخندی تحویل میگیرم و جمله ی «من کرونا نمیگیرم»،«من دو ماه قبل تب کردم احتمالا گرفتم و خوب شدم»،«ای خانم دکتر چقدر میترسی بذار بگیریم بمیریم» را میشنوم تقصیر من چیه نمیدونم...
اینکه ما میریم بازدید مغازه ها و یک ساعت فک میزنیم تا دهن مون کف کنه اما وقتی برای بازدید بعدی میریم و میبینیم نه فروشنده ماسک داره و نه خریدار نمیدونم چرا تقصیر ماست؟

شروع عزاداری ها مقارن شد با دوبرابر شدن فشار کاری من و پرسنل...تماس هایی که باید میگرفتیم حالا دو برابر شده...تلفن به دهیار و شورا و بخشدار که نامسلمون ها بیاین یه فکری کنین که تا دو هفته ی دیگه آمار اینجا دوبرابر میشه و در جواب میدیدم انگار این وسط فقط منم که نگرانم...که رئیس شورا همونطور که ماه قبل عروسی چندصدنفری برای دخترش گرفت حالا هم صف اول سینه زن هاست...چند روز قبل بعد از بحث طولانی سر همین مساله با بخشدار و ندیدن همکاری و وقتی واحد بیماری های واگیر مرکز بهداشت گفت نمیدونم خانم دکتر دیگه شما باید جوابگو باشین تلفن را قطع کردم و زدم زیر گریه...که در مقابل شنیدن حرف زور و غیر منطقی فقط گریه از دستم بر می اومد....
از یک هفته ی قبل پیام داده بودم به مسئول گسترش که بالاغیرتا این جمعه من رو نذار کشیک کرونا که برم خونه.و خبر داده بودم خانواده بیان دنبالم و تمام این چند وقت را به این امید گذروندم که پنج شنبه میاد و بعد از این مدت ۷روز هفته دو شیفت کار کردن دو روز میرم مرخصی...و امروز گسترش خبر داد نامه ای از معاونت درمان اومده که مراکز باید تاسوعا و‌عاشورا باز باشن چون احتمال داره شرایط نگران کننده باشه...
من این هفته را هم باید جمعه سر کار باشم؟به تاوان عزاداری کردن کسانی که یک سال حاضر نشدن به نفع کادر درمان نه فداکاری سختی که فقط از منزل نوحه گوش کنن؟....کاش آدمها در این برهه که کادر درمان از همه خسته تر هستن،وقتی کاری از دست شون برنمیاد برای کاهش این رنج،حداقل بار اضافی نباشن...
اینکه شما امسال هم عزاداری جمعی میکنید تبعاتی برای دیگران داره...برای من اینکه این هفته هم جمعه نمیتونم برگردم خونه و استرسم بابت جمعیت زنان باردارم چند برابر شده و غیره...و برای یک پرستار ICU کرونا که امیدوار بوده به کاهش آمار،اینکه دست از امید بکشه...

کاش حداقل بدونید این پرسنل بابت این بار اضافی پول چندانی دریافت نمیکنن...در شبکه ای که من مشغول به کار هستم بابت سه ماه اولیه کشیک های کرونا به پزشکها که بیشترین دریافتی را داشتن دو میلیون تومن دادن و این پزشکها در سه ماه اول حتی تا شانزده کشیک در ماه می ایستادن که به تدریج در ماه های بعد کمتر شد.و این مبلغ دریافتی مثلا برای مسئول پذیرش که پا به پای ما کشیک اومده بود هفتصد هزارتومن بود و برای راننده که با بنزین لیتری سه هزار تومن ما رو‌ میبرد و می آورد حتی کمتر از این و برای نمونه گیر کلینیک غربالگری کرونا که پرخطرترین کار را داشت و روزانه تا پنجاه نمونه خلط از موارد مشکوک با لباس ایزوله و زیر نور مستقیم خورشید در گرمای چهل درجه میگرفت حدود یک میلیون تومن!!!!...و بعد از اون هم که دیگه هیچ‌ دریافتی نداشتیم....این را گفتم که بدونید پرسنل درمان در چه شرایطی دارن جور میکشن و تنها انتظارشون از مردم اینه که مدتی دست از خودخواهی بکشن و تا جایی که براشون مقدوره در منزل بمونن و بیرون رفتن رو بذارن فقط برای مواردی که مجبورن...شرایط سخته و از خونه‌ موندن دارید افسردگی میگیرید و احتیاج به بیرون رفتن دارید؟خیلی خوب درک میکنم...ولی این را در نظر بگیرید که کادر درمان و بهداشت که شامل تعداد زیادی آدم هستن که شما حتی ممکنه اسم پُست هاشون و کارهایی که انجام میدن رو تا حالا نشنیده باشین در کنار این مشکلات چالش های بیشتری هم دارن...بیاید برای حمایت از اونها و سبک تر کردن بار کاری اونها هم که شده این یکسال را کمی سخت تر بگذرونید....

۹۹/۰۶/۰۵
life around me

نظرات  (۱۲)

۰۶ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۳ نشناختی فک کنم :)

بله بله بله...

در جریان تعداد لازم برای خانه بهداشت و بهداری و بیمارستان و ... هستم. و همین طور در جریان اغراق هایی که گاهی شیطون میره تو جلدت و واسه مخاطبای اینجات می کنی ;)

موفق باشی

ولی گمونم بازم نشناختی. عصبانی نشو :)))) حالا بعدا که دیدمت بهت نخ میدم ببینم میفمی یا نه :))))

پاسخ:
برو بابا دیگه این ترول بازی ها از مد افتاده
۰۶ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۳۶ رحیم فلاحتی

خداوند به جماعت سهل انگار عقل و به شما صبر عنایت کند ! 

البته ما هم دربرابر اینا هیچ مصونیتی نداریم و کی و چه وقت با این ویروس درگیرمون کنند خدا می دونه ! سیما نشون می ده همه چی مرتبه در حالیکه اینطور نیست .

پاسخ:
من فکر میکنم دوباره رسیدیم به آرامش قبل از طوفان....

سلام خانوم دکتر خسته نباشید  والله نمیدونم چرا بعضْْیا  باورشون نمیشه که امکانش هست بیمار بشند امکانش هست که بمیرمد

شما فقط خیلی مراقب خودتون باشید

که فدایه حماقت احمق ها نشید

پاسخ:
چی بگم...
ممنونم...

بمیرم الهی :((

مردمی که دو سال پیش با وجود دیدن سیل وحشتناک و بارندگیهای شدید باز هم بار و بندیل سفر میبستن و میرفتن به همون استانهای سیل زده برای خوشگذرونی نمیشه ازشون توقع داشت با ترسوندشون از ویروسی که با چشم دیده نمیشه قانع بشن که اوضاع خطرناک و بحرانیه. حتی نمیفهمن که این حق الناسه و وقتی بار رویدوش کادر درمان رو سنگینتر میکنن دیگه عزاداریهاشون و سینه زنیهاشون قبول نیست.

چی بگیم!! این نیز بگذرد...

پاسخ:
جدیدا دیگه فقط نگاهشون میکنم...

نفهمی یه گروهو که بخوای بزاری کنار به بی‌مسئولیتی کسایی میرسی که دوست دارن مردمو مشغول کنن تا خودشون به اموراتشون برسن! کاش حداقل یکمی هم پشت شما بودن تا کادر درمان یه جنمی نشون میداد که باز هم متاسفانه اینطور نیست. فقط از خدا میخوام تنتون سلامت باشه و از بلا به دور باشین ❤️ 

پاسخ:
همون که اول بار به کادر درمان گفتن قهرمان من فهمیدم چی در انتظارشونه...الان کسی نمیتونه حرف بزنه چون میگن مگه قهرمانا اعتراض میکنن!!!

ممنون:)

اصل حرفت که درسته...

ولی درباره ی دارم فکر می کنم یه روستا مثلا توی کرمان مگه چه قدر جمعیت داره که این همه براش نوشتی؟😬

پاسخ:
در کل  حدودا سه هزارنفر باید باشن تا یه پزشک داشته باشن...جمعیت من که شامل هفت تا روستا هست حدودا پنج هزارنفر جمعیت داره....

سلام.

ما باید به داشتن چنین آدم‌های مسئولیت پذیر و بی‌نهایت از خود گذشته و مهربون افتخار کنیم. خیلی ممنونیم ازت. واقعن.

امیدوارم نهایت خوبی و مهربونی‌ای که می‌کنی بهت برگرده و حالت خوب بشه و خستگی‌ت زودتر بره.

من به نحوه‍‌ی خودم سعی می‌کنم بیشتز تر رعایت کنم. 

و ممونم ازت 💙

پاسخ:
ممنون عزیزم:)

مامانم چندین بار خواست ازم هیئت هایی که مثلا تو شهرمون رعایت میکنن رو پیدا کنم و من هر بار رأیش رو زدم که مامان رحم کن و خداروشکر که حرفم رو قبول کردن.

واقعا واقعا نمیتونم درک کنم این افراد رو که چرا نمیتونن یه سال بشینن ( خیلی دوست داشتم بگم بتمرگن!!) تو خونشون!!

پاسخ:
میدونی هوپ،خیلی از افراد اصلا از احوالات کادر درمان اطلاعی ندارن و مثلا نمیدونن این بار مرکز به من که دوشیفت کار میکنم برای ده روز،که قاعدتا به بیست تا ماسک نیاز دارم کلا چهارتا ماسک دادن...تو تلویزیون همیشه حرف اینه که ما داریم بهشون میرسیم و مراسمات هم که آزاده و خیلی ها بدون اینکه بدونن دارن بار رو سنگین تر میکنن شرکت میکنن:(
مردم ما غالب شون خود به خود رعایت نمیکنن ولی دل من از کسایی که قانون دست شونه خونه...

خانم دکتر ...

هیچی ندارم بگم.

 

پاسخ:
....
:(

همینقدر میدونم نه امام حسین و نه هیچکدوم از اطرافیانش هم راضی نیستن ب این کارای مردم

خسته نباشی گلی جان

پاسخ:
منم همینطور فکر میکنم...
ممنونم

یعنی چی که "بذار بگیریم بمیریم" -_-

کاش انقدر خودخواه نبودن و به اینم فکر میکردن که حتی اگر خودشونم نمیرن ممکنه یه فرد ضعیف دیگه رو مبتلا کنن

پاسخ:
اینجایی که منم اصلا «ما» معنایی نداره و‌من فقط کلمه ی «من»رو میشنوم...

من یکی تو سر خودم میزنم یکی تو سر خانواده که نرید بیرون بیرون میرید ماااااسسککک آخرم میبینم مامانم پامیشه میره چهارشنبه بازار و روضه و ، چیزیم بهش میگم باهام دعوا میکنه باورت میشه؟ خیلی استرسشو دارم اگه مریضی ساده بگیره کل خانواده انگار مریض شده دیگه وای به حال کرونا، این دولتم دیگه گندشو درآورده بقیه کشورا منع رفت و آمد داشتن از لحاظ قانونی ولی مردم ایران انگار یتیمن نه تربیت درست نه کنترل درست... فقط با یه توکل بر خدا و قضا و قدر کاراشونو توجیه میکنن یا خودشونو میزنن به اون راه

پاسخ:
خیلی پدر مادرا اینطوری دارن بچه ها رو حرص میدن....مادر منم اوایل شل میزد دیگه به زور نشوندیمش تو خونه تا الان که خیلی خیلی رعایت میکنه و‌کلا جایی نمیره...امیدوارم بتونین به زور هم که شده تو خونه نگهشون دارین بلکه کمتر استرس بکشین...