گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد۲۴

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۴۸ ب.ظ

دو‌ماه قبل پسر همسایه ی ما خواهرش رو‌ بخاطر «غیرت» و یک مساله ی «ناموسی» نامشخص توی خواب خفه کرد...کنار سردر خونه شون پارچه ی سیاهی کشیدن و برادر غیور سینه سپر کنار در می ایستاده و از کسایی که بخاطر کرونا وارد خونه نمیشدن و فقط تسلیتی میگفتن و میرفتن تشکر میکرده...خانواده تصمیم میگیرن موضوع رو‌بین خودشون ‌نگه دارن و به دروغ بگن دخترشون تصادف کرده...

انگار ننگ داشتن پسری قاتل که به طور قطع دارای مشکل حاد روانپزشکی نیازمند بستری و درمان هست کمتر از داشتن دختری هست که روابط و‌ رفت و آمدهای مشکوک‌ و پوشش نامناسب داشته...

من مدتهاست اون پسر رو‌ندیدم اما از وقتی این خبر رو‌شنیدم همیشه بهش فکر میکنم...به اینکه چطور فشار دست هاش رو‌انقدر ادامه داده تا نفس آخر خواهرش رو‌بیینه؟

به اینکه اون پسر ظاهر عجیب یا شاخ و دُمی نداشت...مثل همه ی ما بود...مثل همه ی آدمهایی که توی پیاده رو‌ از کنارمون رد میشن درحالی که سرشون توی گوشی موبایل شونه...به اینکه تابحال چند قاتل توی پیاده رو‌از کنارم رد شده؟

۹۹/۰۵/۳۰
life around me