گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

دهم اسفندماه نود و هشت

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۳۸ ب.ظ

از صبح درس درست و حسابی نخوندم...باید برای ادامه ی کارهای فارغ التحصیلی میرفتم دانشگاهی که از تک تک کارمندهای متنفرم و نمیدونم این چه مرضیه که هروقت میخوام برم دانشگاه دلم یک حالی میشه...از شب قبل توی روده هام رخت میشورن...

رفتم،سامانه قطع بود و کارهام موند...آمدم خونه.نتونستم درس بخونم...خودم رو با وُیس درسی مشغول کردم که سر خودم رو گول بمالم اما خودم که میدونم عملا کاری نکردم...دندونم از هفته ی قبل درد میکنه و دندون پزشک عزیزم مرخصی بود...امروز نوبت داشتم و به جای دکتر،با منشیش روبه رو شدم که گفتن دکتر امروز هم نمیان...خوب میکنن!

دکتر بعدی?خانم دکتر بخاطر کرونا مریض نمیدیدن! احمقانه ترین حرفی که تابحال شنیدم این بوده...بنظرم باید بین کار کسی که سوگند پزشکی یاد کرده با یک مغازه دار تفاوتی باشه...

حالا نشستم روی تخت چوبی حیاط و به دندون دردم فکر میکنم.به اتفاقات این چند روز... اون پیشنهاد غیرمنتظره که بابتش هنوز توی شوکم و با هر پیام با ربط و بی ربط از فرد مورد نظر ستون فقراتم تیر میکشه و فکر میکنم دوباره زیادی حساس شدم...گلهای مامان به طرز شگفت انگیزی زیبا شدن...یک گلدون هم برای من کاشته از گلهای زرد و نارنجی که سرنوشتم هر سمتی رفت با خودم ببرم...طرح یا رزیدنتی...پدر و مادرم درخواست وام دادن.پرسیدم برای چی و مامان با خنده گفت برای جهاز تو.. منظورش وسایل خونه ای هست که اگر زنده بمونم باید برای خونه ی شهر رزیدنتی بخرم...چقدر دلخوش و امیدوارن این دو نفر...درخت ها دوباره زنده میشن و به زودی گل میدن...توت دوباره دونه میده...عید میاد...سبزه میذاریم...آرزوهای خوب میکنیم...منتظر میمونیم...حوّل حالنا میخونیم...به روزهای بهتر...بهتر...

۹۸/۱۲/۱۰
life around me

نظرات  (۳)

عهههه! جالبه که بای‌دیفالت همه رو تهران فرض می‌گیرم، مگر اینکه خلافش ثابت بشه :))

قبول دارم، کار اون دندونپزشکی که پیدا کردی رو.

 

میگن لازم نکرده گندم اسراف کنی! به نظرم مامانم به اون کمپینه که میگن مردم ایران هر سال فلان قدر گندم هدر میدن پیوسته، البته مطمئنم روحشم خبر نداره از اون کمپین =)

پاسخ:
لعنت به کلشه ها😂😂

ای بابا:((((

مگه تهران خوب نیست برای ارتوپدی؟ چرا شهر دیگه؟

اون خانم دکتر هم نمیشه گفت که حق نداره نگران خودش، بچه‌ش، والدینش و همسرش بشه. شاید اطرافش بیماری خاص و سالمند و اینا داره. واقعا به نظرم نمیشه گفت کارش احمقانه است.

 

+ مامانم نمیذارن سبزه بذارم 😢

پاسخ:
من تهران نیستم تسنیم:)

تسنیم 90%دندونپزشک های شهر ما امروز مریض نمیدیدن.همه شون نقص ایمنی داشتن?ماها سوگند میخوریم که منافع بیمار رو بر منافع خودمون ترجیح بدیم.دوستای من میمونن تو پانسیون نمیرن خونه که خانواده در معرض خطر نباشن...حداقل دوتا از اتندهای ما خبر دارم که همسر و بچه هاشون رو فرستادن شهرستان و خودشون موندن اینجا...مردم دندون درد میگیرین نمیشه که از ترس تمام مطبا ببندن...بالاخره یه دندون پزشک پیدا کردم که کار منطقی انجام میدادن.فقط کارهای اجباری رو انجام میدادن مثل من که درد داشتم و ادامه ی کار رو میذاشتن برای بعد عید.کاملا هم رعایت میکردن،سه لایه دستکش،دو لایه ماسک،شیلد روی صورت،دستکش برای بیمار...واقعا با این میزان رعایت دیگه خیلی بعیده ویروس بخواد منتقل بشه...

*إ?چرا?:(

صبح میشه این شب ...

 

پاسخ:
نمیریم و ببینیم...:(