قبلا گفته بودم یکی از متخصص های عفونی بیمارستانمون تو تخصص خودش بینظیره.هند تحصیل کرده و علی رغم باقی رشته ها,بهترین متخصص های عفونی از هند و پاکستان فارغ التحصیل میشن چون بهترین کیس های عفونی رو در زمان تحصیلشون میبینن.وگرنه مثلا مالاریا تو اروپا به ندرت پیدا میشه.
دکتر که همه سردار صداش میکنن پیشکسوت بیمارستانه و مسن ترین پزشکمونه.دستاش میلرزن و بارها تقاضای بازنشستگی داده ولی چون دانشگاه بهش احتیاج داره موافقت نمیکنن.دکتر تنها کسیه که میبینم فقط فقط با دیدن مریض میفهمه بیماریش چیه.
قاعدتا باقی پزشکا با دیدن بالین مریض یه حدسایی میزنن و با عکس و آزمایش قطعیش میکنن ولی دکترسردار بدون هیچکدوم ازینا تشخیص میذاره تو پرونده و درمان شروع میکنه و بعدا بخاطر مسائل قانونی که باید آزمایشها رو پرونده باشن,درخواستشون میده.
امروز تو اورزانس داشت رد میشد دید یه زنی نشسته گریه میکنه.وایستاد کنارش گفت چته دخترم(انقدر سنش زیاده که همه جای دخترشن)؟گفت پسر بیهوش شده.
پیگیر شدیم فهمیدیم بچه رو با کاهش سطح هوشیاری آوردن بیمارستان.تو کما بود و منتظر بودن آزمایشها بیان تا تکلیفش معلوم شه و بفرستنشICU.یه چیزی بچه رو گزیده بود که نمیدونستن چیه تا پادزهر بدن بهش.بچه,مریض دکتر سردار نبود ولی دکتر همین که به محل گزش نگاه کرد گفت اینو فلان زنبور زده.احتمالا حساسیت داشته.رفت با همکارش حرف زد و قرار شد قبل اومدن آزمایشها دارو شروع بشه.
بعد چندساعت عموی بچه اومد و گفت موقع گزش کنار بچه بوده و دیده همون زنبور بچه رو زده.
معرکه ست این پیرمرد.معرکه!
دکتر بخاطر سالها تحصیل خارج کشور و اینکه همسرش اروپایی هست کلا انگلیسی حرف میزنه و سرکلاسهاش تقریبا نمیفهمیم چی میگه.
خاطرات جالبی برامون تعریف کرد.میگفت همین دیروز مریض جوان تحصیل کرده ای داشته که با سردرد و آبریزش بینی و درد سینوسهای پارانازال مراجعه کرده.گفته از چند روز قبل با پهن الاغ(همون گوه خر)بخور دادم ولی خوب نشدم.بهش گفتم مرد حسابی چرا همچین کاری کردی؟گفته تو اینترنت خوندم مفیده!!!خلاصه که با این کار سینوسهاش کلا عفونی شدن و درمانش چندبرابر طولانی تر!
یا میگفت چند ماه قبل زن حامله ای رو با کاهش سطح هوشیاری آوردن پیشم.کل بدنش رو عفونت گرفته و سپسیس کرده بود.بردیمش ICUو با نظر متخصص زنان بچه رو سقط کردن و فقط تونستیم مادر رو نگه داریم.میگفت بعدا همراهیاش گفتن ملایی که براش گرفته بودیم خوب نبوده.گفتم ملا کیه؟گفتن چند روزه حالش بد شده بود و بردیمش پیش ملا براش دعا گرفتیم.هر روز براش یه جوجه محلی کباب میکردیم میبردیم و کلی هم پول دادیم ولی خوبش نکرد!!!
دکتر میگفت خداروشکر احتمالا جوجه ها تموم شدن و ملا جوابشون کرده وگرنه تا نمیمرد نمیاوردنش!
آخر سر گفت زنهای حامله ی زیادی رو ویزیت کردم که بخاطر بیماریشون نیاز به دارو داشتن.داروهایی که فایده شون برای مادر بیش از ضررشون برای جنین بود ولی شوهر یا مادر شوهرش اجازه نمیدادن دارو مصرف کنه و میگفتن جنین یه چیزیش میشه.
میگفت من باهاشون حرف میزدم که عزیزان من این زن مثل یه درخت بارور میمونه.همونطور که درخت پربار بهش فشار میاد این زن هم بخاطر میوه ای که داره تحت تنش و استرسه و این یعنی مراقبت چند برابر میخواد.اون بچه هم به یه مادر سالم احتیاج داره.بذارین درمان بشه ولی با تشر میبردنش از مطب بیرون.
یا میگفت زنهای زیادی میومدن پیشم که قرار میذاشتیم پنهانی از مادرشوهرشون درمان بشن.
پای حرفای پزشکا که بشینی میفهمی چقدر عمق جهان سومی بودنمون زیاده.اونقدر زیاد که تهش دیده نمیشه.
میفهمی چقدر فقر فرهنگی اینجا بیداد میکنه...چقدر!