گوشواره های گیلاس

گوشواره های گیلاس

پدر و مادرم نطفه ام را در بامداد یک روز پاییزی،زیر درخت گیلاس نوپایی بستند و نه ماه بعد،از آن نطفه دختری زاده شد با چشم هایی به طعم گیلاس،به رنگ تابستان و به عطر آفتاب.
رهگذر عزیز?بپا میان هیاهو و آشفتگی های ذهن تبدارم،قهوه ات سرد نشود!

................................
آدرس کوتاه شده برای بلاگفایی ها:
http://goo.gl/vFR4ly
................................
در اینستاگرام پیجی به این اسم و آدرس ندارم.

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ب.ظ

رکود...وزنه ای هزارکیلویی که مثل مهمان ناخوانده ای از ناکجاآباد سر و کله اش پیدا میشود و بی اینکه منتظرش باشی غافلگیرت میکند...گاهی همان صبح کله ی سحر که آلارم گوشی ات زنگ میخورد و قرار است پر انرژی بیدار شوی و جلوی برنامه ی نوشته از شب قبلت تیک بزنی،و گاهی دم عصر...به خودت که می آیی،رکود را میبینی دستهایش را زده زیر چانه و زُل زده توی چشم هات و به ساعتت که نگاه میکنی زمان بی رحمانه گذشته و تو متوجه گذرش نشده ای...

نحسی سیزده را سعی کردیم به در کنیم.با کباب برادرپز و سالاد دستپخت(!)من و دوغی که مادرم با شیر پاکتی درست کرده بود...سر سفره پدرم را که قصد داشت تک تک اخبار ناگوار تلگرام را برایمان تعریف کند با قسم حضرت عباس منصرف کردیم و برای خندیدن دنبال موضوع گشتیم...عصر سبزه های عید را گره زدیم و دعا کردیم...عکس اما نگرفتیم...

عصر لاک زدم...سیاه که به این روزها هم بیاد...فکر دو هفته ی بعد را دارم و شروع طرح و پانسیون خالی که هزارجور وسیله نیاز دارد تا به خانه ای برای زندگی تبدیل شود...به وسایل ضروری که احتیاج دارم و بازارهای تعطیل...و برای چطور هندل کردن این ماجرا ایده ای ندارم...

دو هفته ی بعد_اگر زنده باشم_در یک مرکز روستایی تک پزشکه،چندصد کیلومتر دور از خانه مشغول طرح میشوم و منتظر برگ های بعدی سرنوشت میمانم...

 

۹۹/۰۱/۱۳
life around me

نظرات  (۸)

امیدوارم همه چی اونطوری که دلت میخواد پیش بره:(

پاسخ:
ممنون عزیزم:)

برگذار شدن امتحان بستگی به برطرف شدن کرونا داره .

 

نمیتونید عقبش بندازید طرحتون رو .

 

البته شایدم گفتند برید تو بیمارستانا چون اونجا ها بیشتر نیاز به پزشک دارند.

پاسخ:
اوهوم...

نه دیگه نمیشه...

نه میرم درمانگاه...پزشک خانواده.

پس بالاخره تو هم طرحی شدی... ٥ ماه از طرحتم کم بشه ٥ ماهه. ازون جهت که اول مهر برمیگردی به محیط بیمارستان میگم، موفق باشی عزیزممم :-*

پاسخ:
هوپ دعاکن امتحانمون برگزار بشه...من دق میکنم:(((

آیا نمیشه مقداری از وسایل مورد نیاز رو اینترنتی بخری؟

پاسخ:
یه سری چیزا مثل اتو و لوازم خونه ای که کمبود دارم رو میخواستم اقساطی بردارم و نمیتونم نقد بخرم...شلواری که بتونم تو محیط کار بپوشم و کلا لباس خونه:((( رو نمیتونم اینترنتی لخرم ولی یه چیزایی رو میشه...
بحث مسائل مالی هم هست و داشتم چک میکردم اینترنتی خیلی گرون پام میفتن...نمیدونم چه کنم...

پس ان شاءالله موفق باشی گل دختر :*

پاسخ:
مرسی عزیزم:))

مگه برای امتحان نمیخوندی شما؟ 

یعنی ضمن اینکه میری طرح میتونی امتحان تخصص هم بدین؟

امتحانت سرجاش هست؟

پاسخ:
اگه خدا بخواد آره...چون امتحان افتاد عقب دیگه بیشتر نمیشه طرح رو به تعویق انداخت...
وضعیت امتحان هم دقیق مشخص نیست...میگن برگزار خواهد شد...

سلام زمان سریع میگذره خیلی سریع .

 

ان شاالله خداوند پشت و پناهتان باشد وموفق باشید.

پاسخ:
ممنون:)

مطمئنی که دو هفته دیگه می تونی بری؟؟ با این اوضاع همه چیز بهم ریخته و معلوم نیست کی به روال قبل بر می گردیم :(

پاسخ:
به تونستن من نیست ...باید تا اول اردیبهشت شروع طرح میزدم...و خب این روزها بر خلاف تمام اصناف،تنها کسایی که کارشون چندبرابر قبل شده و مشغولیت هاشون بیشتر کادر درمان هستن...کمبود پزشک دارن...